کمالو مجید
یک مرکز خرید شوهر وجود داشت که زنان می توانستند به انجا بروند
ومردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد این مرکز پنج طبقه داشت وهرچه به طبقات با لا تر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر می شد.اما اگر در طبقه ای دری را باز کنند یا باید ان مرد را انتخاب کنند یا اگه طبقه بالاتر رفتند دیگه حق برگشت ندارن وهر شخص فقط یک بار می تواند از این مرکز استفاده کند.
روزی دو تا دختر به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را انتخاب کنند .
در اولین طبقه بر روی در نوشته شده بود :این مردان شغل و بچه های دوست داشتنی خواهند داشت دختر که تابلو را خوانده بود گفت خوب بهتر از بیکار بودن وبچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینم بالاتری ها چگونه هستند ؟پس رفتند.
در طبقه دوم بر روی در نوشته بود این مردان شغلی با حقوق زیاد بچه های دوست داشتنی وچهره زیبا دارند دختر گفت هوم م م طبقه بالا چه جوریه ...؟
طبقه سوم :این مردان شغلی با حقوق زیاد بچه های دوست داشتنی وچهره زیبا دارند ودر کار خانه هم کمک می کنند دختر :وای ... چقدر وسوسه انگیز ولی بریم بالاتر و دوباره رفتند.
طبقه چهارم :این مردان شغلی با حقوق زیاد وبچه های دوست داشتنی دارند دارای چهره زیبا می باشند همچنین در کار خانه هم کمک می کنندوهدف های مالی در زندگی دارند دختر ها بوجد آمدند دختر :وای چقدر خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه آخر باشد.....؟
پس به طبقه آخر رفتتند آنجا نوشته شده بود :این طبقه برای این است که به شما دخترها ثابت کنند که هیچ چیز شما را راضی نمی کند دختر ها راضی شدنی نیستند
وحق استفاده از این مرکز را ندارید.
بعد آسمون را آفرید گفت : این هم قشنگه
بعد از اون مرد را آفرید و گفت : تو هم قشنگی
در آخر زن را آفرید و گفت : مشکلی نیست آرایش می کنه